کد مطلب:210906 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:125

مضمون حدیث اعمش
اعمش گفت من از جعفر بن محمد شنیدم كه از پدران خود نقل كرده كه رسول خدا فرمود برای جهنم هفت در است و آن درها اركان هفت نفر است كه به نام فراعنه در لسان اخبار شهرت دارند.

1 - درب اول جهنم ایستگاه فرعون اول نمرود بن كنعان دشمن حضرت ابراهیم خلیل الله است.



[ صفحه 410]



2 - درب دوم مخصوص فرعون دوم مصعب بن ولید دشمن حضرت موسی كلیم الله است.

3 - درب سوم مخصوص فرعون سوم ابوجهل بن هشام دشمن پیغمبر خاتم النبیین است.

4 - درب چهارم مخصوص اولی (نام او ذكر نشده كه آیا ابوبكر یا ابوسفیان است).

5 - درب پنجم مخصوص دومی (نام او هم ذكر نشده كه آیا عمر یا معاویه است).

6 - درب ششم مخصوص یزید بن معاویه قاتل حسین بن علی سیدالشهید است.

7 - اعمش سكوت كرد هفتم را نگفت - منصور اصرار كرد فرعون هفتم كیست؟ بگوی

اعمش گفت مردی از اولاد عباس است كه متولی خلافت شود و ملقب به دوانقی گردد و نام او منصور باشد.

منصور در كمال ناراحتی گفت آیا راست می گوئی اعمش گفت این حدیثی است كه جعفر بن محمد برای ما بیان فرمود.

منصور سر به زیر انداخت و سخت در فكر فرورفت - در این حال جوانی هاشمی بسیار زیبا و ملیح بالای سر او ایستاده بود گفت اكنون كه من فرعون زمان جعفر بن محمد هستم از سر این جوان هاشمی هم نمی گذرم آن پسر یكی از سادات حسنی بود كه منصور دستور داده بود هر چه سید حسنی و حسینی و علوی باشد همه را دستگیر كنند یا در حضورش سر سفره چرمی می كشت یا در میان دیوار می گذاشت كه بنای شهر بغداد بدین جهت شوم است كه صدها سادات در میان دیوارهای آن شهر كشته شدند یا آنها را در میان گچ های بنای شهر می گرفت.

آن جوان حسنی گفت ای امیر مرا به حق جدم رسول خدا ببخش تا به تو ترحم فرماید آن خونخوار بی رحم قبول نكرد و گفت آن سید را بردند كه بكشند.

راوی می گوید چون بردند و خواستند بكشند لب های آن جوان حركت كرد ناگهان پنهان شد گوئی كه مانند مرغ پرواز نمود.

اعمش گفت پس از چند روز آن جوان را دیدم گفتم تو را به حق امیرالمؤمنین قسم آن دعائی كه خواندی و از دست قاتل نجات یافتی به من تعلیم كن گفت آن دعای محبت است و مخصوص ما اهل بیت است و آن دعائی است كه جدم امیرالمؤمنین شبی كه در فراش پیغمبر خوابید آن دعا را خواند.



[ صفحه 411]



اعمش می گوید منصور امر كرد مردی را زندانی كنند تا حكم در قتلش بدهد چون حبسش كردند پس از چندی در زندان را گشودند او را ندیدند موكل آن مرد گفت شنیدم آن مرد می گفت یا من لا اله غیره فادعوه و لا رب سواه فارجوه نجنی الساعة یعنی ای پروردگاری كه جز تو به كسی امید ندارم مرا نجات ده و خداوند او را نجات داد.

آری هر كس به خدا پناه ببرد و جز خدا كسی را نشناسد خداوند او را در پناه خود حفظ می نماید.